امام حسن(ع)؛ سیب خوشبو

موضوعات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی از نگاه «سیب خوشبو»

حضرت رسول اعظم(ص) فرمودند: ای حسن! تو «سیب خوشبو»، محبوب و برگزیده خالص قلب من هستی...

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۳۱ خرداد ۹۵، ۱۹:۴۰ - بشرا
    افرین

۳ مطلب در اسفند ۱۳۸۷ ثبت شده است

سال ششم-(دوره ی جدید)-شماره ی پنجاه و سوم-بها:2 دقیقه

بسم الله

تو ظالم نباش!

سلام شهید مظلوم دانشگاه من

مشق شب:آن ها مظلوم اند. ظالم نباش جوان!

امام حسن(علیه السلام) فرمود:

ظالمى‌ شبیه‌تر از حسود به‌ مظلوم‌ ندیده‌ام‌.

بحار الانوار ، ج‌78 ، ص111

دیگر کم تر کسی است که خبر نداشته باشد. تدفین چند شهید در دانشگاه امیرکبیر در هفته گذشته، تیتر یک خیلی از سایت ها و خبرگزاری ها و وبلاگ ها بود. شهیدهایی که این روزها خودشان خبرساز نیستند، بلکه -برای ما ملت مرده پرست- تابوت هایشان شده پیراهن عثمان!

هر کسی که زبان در دهانش می چرخید و دستش بر قلم می رفت و چفت و چول نبود و می توانست چهار کلام تایپ کند و برای خودش تریبونی داشت، نظری داد.

یکی گفت این چهارپاره استخوان مگر دفن کردن هم می خواهد؟ این ها می خواهند دانشگاه را مال خود کنند.
دیگری می گفت ارزش شهید بیش از این است که در دانشگاه -که احتمالا محل فساد و فحشا است- دفن شود.
بعضی راندند که ما شهدا را دوست داریم، اما با ابزار قرار دادن شهدا برای رسیدن به مقاصد عده ای مخالفیم.
برخی گفتند مگر دانشگاه قبرستان است؟ ما در کلاس هایمان نمی خواهیم روح ببینیم.
گروهی اعتراض کردند که خواست غالب دانشجویان این است که این جا شهید دفن نشود، چرا ما را کشک می کنید؟
گروه دیگری برنامه ریختند که هر صبح زیارت عاشورا بخوانند بر سر مزار شهدا؛ آن هم با بلندگوهای اکوچنگ که صدایش گوش فلک را کر کند.
بخشی اعلام کردند که کتک می زنند هر کس را که مخالفت کنند، زدند.
اما معدود افرادی فقط نگاه کردند و نگاه کردند و نگاه کردند...

حال فرض می کنیم که دستور دهندگان این تدفین از ظالم ترین ظالمان روی کُره ی زمین هستند. فرض دوممان هم این می شود که کار تدفین پیکر شهدا کاری بس عبث و بیهوده بوده است و بس!
به این فرضیات اضافه کنید جوانی را که هم سن تو بوده است و -احتمالا- روزی برای آرامش تو، بدن خود را در برابر گلوله ها سپر کرده است. امروز زبان ندارد. اما خیلی ها از زبانش سخن ها می رانند.

امروز با سنگ قبرهایی مواجهیم که ساکتند و آرام. نشسته اند و نظاره می کنند دعوای جوان با جوان را. کاش لحظه ای تمام پیش فرض های ذهنمان را در این موضوع به نزدیک ترین سطل آشغال دانشگاهمان ودیعه دهیم و با دلی پاک، فقط یک بار به این اجساد آرام -و مسلما مظلوم- سلام کنیم.

فرض کن آن ها میهمان ناخوانده تو هستند. می شود به میهمان بی توجهی کرد؟

پس سلام کن...سلام شهید مظلوم دانشگاه من...!

مرتبط:
پیام مقام معظم رهبری درباره تشییع و خاکسپاری شهدا (+)


و...آن ها:با تشکر از دوستان خوب و مهربانی که به حقیر و این وبلاگ در این هفته لطف کردند.

وبلاگ طعم عسل -- حامد خانی -- د -- وبلاگ بی سایه بان -- وبلاگ دریچه ای به سوی ملکوت -- وبلاگ بچه های آسمان -- وبلاگ شب نوشته های یک دختر خوابگاهی -- وبلاگ برای همیشه -- ناشناس -- وبلاگ راه آسمانی -- پناه -- وبلاگ بادبادک باز

۲۷ نظر ۱۱ اسفند ۸۷ ، ۰۱:۱۳
حسن میثمی

سال ششم-(دوره ی جدید)-شماره ی پنجاه و دوم-بها: گریه

بسم الله

...

...

مشق شب:خدایی دارم که...

هنگام بستری شدن امام حسن(علیه السلام) به ایشان عرض شد:ای پسر پیامبر خدا! در چه حالی هستی؟ فرمود:

خدایى‌ دارم‌ که‌ بر من‌ مسلط است‌ ، و آتش‌ جهنم‌ در پیش‌ روى‌ من‌ است و مرگ‌ مرا مى‌خواند، و حساب‌ آخرت‌ مرا احاطه‌ کرده‌ است، و در قید و بند اعمالم‌ هستم‌. نمى‌توانم‌ آنچه‌ را که‌ دوست‌ دارم‌ به‌ دست‌ آورم‌ و آنچه‌ را دوست‌ ندارم‌ از خود دور کنم.‌ چون‌ انجام‌ امور به‌ دست‌ دیگرى‌ است. اگر بخواهد، مرا عذاب‌ مى‌کند و اگر بخواهد، مرا مى‌بخشد. پس‌ کدام‌ فقیر و محتاجى‌ است‌ که‌ محتاج‌ تر از من‌ باشد؟

بحار الانوار ، ج78 ، ص113

برای بیان غربت، هیچ چیز جز سکوت، گویا نیست. هیچ چیز...

و بقیعی که امشب سبز سبز است از حضور...

>گوش کنید: پادکست وبلاگ بی سایه بان به این مناسبت (+)
>بخوانید: پست ویژه وبلاگ بادبادک باز به این مناسبت (+)


و...آن ها:با تشکر از دوستان خوب و مهربانی که به حقیر و این وبلاگ در این هفته لطف کردند.

وبلاگ طعم عسل -- وبلاگ بی سایه بان -- وبلاگ گام آخر -- وبلاگ سلوک -- حامد خانی -- وبلاگ چرک نوشت های یک بچه آخوند -- علیرضا -- پناه -- وبلاگ مرصاد -- وبلاگ صلیب نقره ای -- وبلاگ افیون

۱۵ نظر ۰۶ اسفند ۸۷ ، ۰۲:۱۹
حسن میثمی

سال ششم-(دوره ی جدید)-شماره ی پنجاه و یکم-بها:3 دقیقه

بسم الله

انقلابمان رسید به سی!

من انقلاب، سی سال دارم!

مشق شب:تفکر؟ تعقل؟ اندیشه؟ نمی شناسم! مرده است انگار!

امام حسن(علیه السلام) فرمود:

از تفکر و تعقل‌ غافل‌ نشوید. زیرا تفکر حیات‌ بخش‌ قلب‌ آگاه‌ و کلید درهاى‌ حکمت‌ است‌.

بحار الانوار ، ج78 ، ص115

شهرهای دیگر را نمی دانم. اما تهران که این طوری است. انگار کن که به جای مانتوی تنگ، "غر" زدن مد شده است برای ملت. یعنی هر جا بنشینی، برای همرنگ جماعت شدن باید نق بزنی. بگویی که اه اه! این چه آشی است که پختند برایمان. آن وقت جالب این جاست که از آن طرف، تلویزیون را که روشن می کنی اوضاع به نحوی دیگر است. خبر از فتوحات فراوان است و اختراعات و اکتشافاتی که -الحق و الانصاف- اتفاقات بزرگی است. اما بعد از سی سال، چرا این شیرینی ها به کام مردم نمی نشیند؟ مشکل کار کجاست؟

حلقه مفقوده
اختراع داروهای جدید، پیشرفت در صنعت نانو، فناوری های هسته ای و دست آخر پرتاب ماهواره امید. اگر بخواهیم منصفانه بنگریم، می بینیم که این ها اتفاقات کمی نیستند. اما چرا این اختراعات، اکتشافات و پیروزی های مختلف در عرصه علمی و صنعتی به کام مردم -منظورم اهالی تهران است- نمی نشیند؟ چرا وقتی رییس جمهور می گوید بیکاری این قدر کاهش پیدا کرده، کسی خوشحال نمی شود؟ چرا پیشرفت جامعه ما، به چشم نمی آید؟ این چراها جواب دارد. جواب آن هم یک حلقه مفقوده بیش تر نیست. خیلی نمی خواهم کلام را بپیچانم و به اصطلاح طوری بنویسم که شانس نفوذش در خواننده بیش تر شود. فقط می خواهم حلقه مفقوده را بگویم و اظهار کنم که حاضرم در برابر این حرف، ساعت ها بحث کنم.

انقلاب ما از هر نظر که بگویی موفق بوده است. در بخش صنعت، اقتصاد، علم، پژوهش، سیاست و هر بخشی را که دست بگذاری، نسبت به 30 سال گذشته و با در نظر گرفتن محدودیت ها، جهش های قابل ملاحظه ای را می بینیم. اما یک بخش اصلی است که در این سی سال تقریبا به صورت مطلق نادیده گرفته شده است. بخشی که باید این موفقیت ها را تبیین کند و آن ها را به زبان ساده به مردم بفهماند. قرار بود خیلی کلام نپیچد. ساده بگویم: انقلاب ما در بخش فرهنگ -شاه کلید بخش ها- موفقیت چشمگیری نداشته است.

وقتی بخش فرهنگ رشد نکرده باشد، یعنی مملکت صنعت نشر خوبی ندارد. یعنی روزنامه های خوبی چاپ نمی شود، کتاب های خوبی منتشر نمی شوند. یعنی موفقیت ها در حد اخبار ساعت 21 باقی می ماند. تکراری می شود. لوث می شود. گم می شود.
وقتی بخش فرهنگ مغفول مانده باشد، یعنی سینمای کشور تعطیل است. یعنی فیلمی ساخته نمی شود که مردم را بر سر آرمان های خود معتقد و ملتزم کند. یعنی مردم همه چیز را کم کم فراموش می کند. گم می شود.
وقتی بخش فرهنگ فراموش شود، یعنی رسانه کشور جریان ساز نیست. یعنی پزندگان مکتوب، دیداری، شنیداری و آنلاین کشور خوابند. برای همین می افتند در یک دور تسلسل. "غر" می زنند و این غر زدن را به مردم هم منتقل می کنند. گم می شود.
وقتی بخش فرهنگ کم رنگ باشد، تولید فکر در کشور تقریبا به صفر می رسد. فرهنگسراهای کشور نهایتا کلاس خیاطی یاد می دهند و سطح تفکر مردم تنزل پیدا می کند. آن وقت است که مردم تفکرات خود را به جو غالب ترجیح می دهند. گم می شود.
وقتی بخش فرهنگ گم شود، استاد دانشگاه مملکت هم همانند رفتگر سر کوچه سخن می گوید. جریان نمی سازد، مخ تعطیل است. آن وقت دانشجوهایش هم تمام دغدغه هایشان در حد کم ترین مشکلات مملکت متوقف می شود. گم می شود.

بخش فرهنگ -بر خلاف دیگر بخش های کشور- از سی سال گذشته تاکنون حرکت لاک پشتی داشته است. حال که به سی سالگی انقلابمان رسیده ایم، می بینیم کلی دستاورد داریم که به دلیل تعطیل بودن اندیشه ها، این دستاوردها در سطح افزایش خطوط تلفن ثابت و همراه و امثالهم تنزل پیدا می کند. اصل انقلاب مغفول می ماند. گم می شود.

وقتی بخش فرهنگ خاک گرفته باشد...


و...آن ها:با تشکر از دوستان خوب و مهربانی که به حقیر و این وبلاگ در این هفته لطف کردند.

وبلاگ کاغذ کاهی -- وبلاگ صدای عجیب -- وبلاگ بی سایه بان -- وبلاگ یکشنبه ها -- وبلاگ بادبادک باز -- وبلاگ چرک نوشت های یک بچه آخوند -- علی ابوالفتحی -- وبلاگ ساعت شنی -- وبلاگ بچه های آسمان -- وبلاگ صلیب نقره ای -- پناه -- حامد خانی -- وبلاگ تردید خاکستری -- وبلاگ سلوک -- وبلاگ کرشمه -- وبلاگ عاشوراییان

۱۶ نظر ۰۳ اسفند ۸۷ ، ۱۱:۵۳
حسن میثمی